شهیدی که نذر عباس(ع) شد - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


در آخرین نامه‌اش نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا»؛ عاشق آقا ابوالفضل‌(ع) بود و پیکرش بعد از 16 سال در شب تاسوعا به آغوش مادر بازگشت؛ علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری از عاشقان را حل کرده است.

به گزارش جهان به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ شهید «علیرضا کریمی» متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیرجان اصفهان است؛ او در خردسالی دچار بیماری شد و پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی‌ماند، به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفت و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود.

پدرش، علیرضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد و آن روز این کودک به طور معجزه‌آسایی شفا گرفت و حتی سال‌ها بعد قهرمان ورزش‌های رزمی شد.

با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، علیرضا هم به میدان رزم شتافت و در عملیات «محرم» در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پایش مجروح شد؛ بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه بازگشت و فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او داد.

نفر وسط علیرضا کریمی



علیرضا در آخرین دیدار با خانواده‌اش به مادر می‌گوید: «ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد برمی‌گردیم» و در پایان آخرین نامه‌ای هم که فرستاد، نوشته بود «به امید دیدار در کربلا».

علیرضا در عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه حضور پیدا ‌کرد؛ در این عملیات هر دو پایش مورد هدف گلوله‌ بعثی‌ها قرار گرفت؛ فرمانده‌اش تلاش می‌کرد تا او را به عقب برگرداند، اما علیرضا می‌گوید: «شما فرمانده‌ای برو بچه‌ها منتظرت هستند».

علیرضا در حالی که روی زمین افتاده و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه‌ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک‌های بعث به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می‌شود، علیرضایی که فقط 16 سال داشت...

گردان حضرت اباالفضل(ع)


برادر شهید، از روزی می‌گوید که عاشق حضرت ابوالفضل(ع) برمی‌گردد: آمدم خانه، مادرم هیجان زده بود، با رنگ پریده گفت: «علیرضا برگشته! پسر من بعد 16 سال برگشته» کمی مادر را نگاه کردم و گفتم: «آخه مادر چرا نمی‌خواهی قبول کنی، پسرت شهید شده، جنازه‌اش هم توی فکه مانده».

مادر گفت: «به خدا چند دقیقه پیش آمد، دست من را بوسید و گفت: خسته‌ام، بعد رفت توی اتاق و خوابید».

ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد نماز جمعه 3 هزار شهید در تهران تشییع خواهند شد، خبر بعدی این بود که اولین کاروان زائران ایرانی امروز به طور رسمی وارد کربلا شد!


یکباره رنگم پرید، حالا علت حضور علیرضا و صحبت‌های مادر را فهمیده بودم، علی گفته بود: «من برمی‌گردم اما زمانی که راه کربلا باز شود!» حالا هم راه کربلا به طور رسمی باز شده.

با بنیاد شهید تماس گرفتیم، کاملاً صحیح بود، «علیرضا کریمی» اعزامی از اصفهان یکی از شهدا بود، چند روزی تا محرم باقی مانده بود، ما هم صبر کردیم تا پیکر علیرضا بیاید بعد مراسم بگیریم اما خبری نشد!

به سپاه و بنیاد شهید و....مراجعه کردم، گفتند: شاید تشابه اسمی بوده، خلاصه هر کسی چیزی گفت و ما هم نا امید شدیم؛ اما چند روز بعد پیکر علیرضا بازگشت! این مسئله عادی نبود، پیکر علیرضا درست شب تاسوعا به اصفهان آمد، شب ابوالفضل العباس(ع)، همان شب او را به مسجد آوردند.

این عاشق آقا ابوالفضل(ع) در شب تاسوعا تشییع شد، صبح روز بعد هم با مراسم با شکوهی پیکر او را به خاک سپردیم.

آخرین دست نوشته علیرضا


یکی از بچه‌های تفحص آمده بود خانه ما و می‌گفت: «این شهید به خواب علیرضا غلامی مسئول گروه ما آمده و گفته بود: وقت آن رسیده که من برگردم!» بعد هم محل حضور خودش را گفته بود!

علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری را حل کرده! اصلاً به همه من و شما در آنجا وعده کرده! در پایان آخرین نامه‌اش خطاب به همه ما نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا کریمی».






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 92 آبان 22 توسط محمد


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید