شهید و شهادت - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


آرزوی شهادت در راه خدا

هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و سلم می خواست برای مبارزه با مشرکان به بدر برود،پسر بچه ای 16  ساله به نام «عمیر بن ابی وقاص» با ایشان حرکت کرد.

«عمیر» از آن بیم داشتکه حضرت پیامبر صلی الله علیه و سلم او را نپذیرد؛زیرا او کوچک بود،به این خاطر می کوشید تا کسی او را نبیند و خود را پنهان کند.

اما برادر بزرگش «سعد بن ابی وقاص» او را دید و گفت:برادرم چه شده؟چرا خودت را پنهان می کنی ؟

عمیر:می ترسم رسول الله صلی الله علیه و سلم مرا رد کند،زیرا من کوچکم،اما دوست دارم به جنگ بروم،شاید به درجه ی شهادت برسم.


ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ جمعه 91 فروردین 18 توسط محمد



شهید


شهید علی جرایه فرزند سوخته زار و شهربانو در اولین روز مهرماه1350شمسی در سرابباغ آبدانان دیده به جهان گشود، وی تحصیلات خود را در مدارس شهداء و طالقانی سرابباغ تا اول راهنمایی ادامه داد و در زمان جنگ تحمیلی به عنوان رزمنده بسیجی به گردان 505 محرم ، تیپ11 امیر المومنین علیه السلام سپاه پیوست و راهی جبهه های نبرد با دشمن بعثی گردید تا آنکه در تاریخ 1 اسفند 1362 طی عملیات والفجر5 در منطقه عملیاتی مهران در سن 12 سالگی (نوجوان ترین شهید کشور در جبهه های حق علیه باطل) از ناحیه سر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.

 وصیتنامه شهید دانش‌آموز «علی جرایه»

 

فرازی ازوصیت نامه شهید علی جرایه خردسالترین شهیددفاع مقدس درجبهه

اگرمرا بکشید و بدنم را قطعه قطعه کنید قطعه های بدنم فریاد برمی آورند و لبیک یاخمینی میگویند.من رفتم اما وصیتم به شما هموطنان عزیزاین است که امام را تنها نگذارید و اسلحه مرا بردارید و راه شهیدان را ادامه دهید.اگرقرار باشد من بمیرم بهتر است میان جبهه و سنگر بمیرم برای حفظ اسلام وقرآن به راه پاک رهبربمیرم.پدر و مادرعزیزم به خدا سوگند تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون که دربدن دارم بادشمنان اسلام میجنگم .توصیه ام به شما این است که صبر و استقامت داشته باشید و تقوا پیشه کنید .ازشمامیخواهم که پیرو همیشگی امام عزیز باشیدو نگذارید که امام تنها بماند.اگراین سعادت نصیبم شد که دررکاب حسین زمان به سوی معبودم بشتابم برای من گریه وزاری نکنید وبدانید با آگاهی کامل این راه راپذیرفتم وچون مسئولیت پاسداری ازخون شهدا رابردوش خودحس کردم به جبهه هاشتافتم تاقسمتی ازبارمسئولیت که بردوشم بود انجام دهم.

 

شادی روح شهداء ، خصوصا نوجوانترین شهید جبهه و جنگ، شهید علی جرایه از شهرستان آبدانان و همچنین سلامتی و طول عمر رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله امام خامنه ای ، 3 صلوات بفر ست






نوشته شده در تاریخ جمعه 91 فروردین 18 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت



شهید «حسین رشیدی‌فر» از 10 سالگی هوای جبهه را در سر می‌پروراند تا اینکه در 13

سالگی، رضایتنامه اعزام به جبهه را گرفت.

شهید حسین رشیدی‌فر در 20 اسفند سال 1349 مطابق با اول محرم سال1390ه.ق.در استان

تهران چشم به جهان گشود و در 18 ماهگی به همراه خانواده به یزد رفت.

او در مهر سال 55 وارد دبستان شد، هنوز 2 سال از دوران تحصیلش نمی‌گذشت که انقلاب

شکوهمند اسلامی در سال 57 اوج گرفت. وی با اینکه 8 سال بیشتر نداشت در تمام تظاهرات‌،

بچه‌های همسن و سال خود را بسیج کرد و در سراسر کوچه با هم شعارهایی علیه

 حکومت شاه سر می‌دادند.

 با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید حسین رشیدی‌فر با شنیدن اخباری

 از جنایت صدام و بعثیان، با اینکه 10 سال و چند ماه بیش نداشت، هوای جبهه را

 در سر می‌پروراند.

وی پس از پایان دوره تحصیلی مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل در مهر سال 60

 در مدرسه راهنمایی «مدرس» شروع به تحصیل کرد و در این زمان

در کلاس‌های آموزش‌ نظامی نیز شرکت می‌کرد.

براساس این گزارش، شهید رشیدی‌فر در سال دوم راهنمایی پس از گذراندن حدود 4 ماه

 از کلاس‌های نظامی توانست در 20 دی‌ سال 62 از مادرش رضایتنامه

اعزام به جبهه رابگیرد.

تاریخ تولد شهید رشیدی‌فر در شناسنامه سال 49 قید شده بود که به سال 45 تبدیل کرد

 و با بسیج دانش‌آموزی راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد.

وی پس از 2 ماه خدمت در جبهه به منزل بازگشت و تا پایان سال تحصیلی

در استان یزد ماند.

سال 63 در مدرسه رزمندگان برای کلاس سوم راهنمایی ثبت‌ نام کرد

 اما دائماً می‌گفت «زکات جسم ما، حضور سالی 3 ماه در جبهه است.»

تا اینکه دوباره عازم جبهه شد و در 15 مرداد سال 64 در عملیات قدس 5

در منطقه هورالعظیم به درجه شهادت نائل آمد.

شهید رشیدی‌فر در 16 سالگی روحیه مردی 40 ساله را داشت.

همرزم شهید دانش‌آموز گفت:


ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 فروردین 17 توسط محمد



نام : مریم فرهانیان 1

تولد : 24 دی ماه سال 1342

محل تولد : آبادان در خانواده‌ای متوسط و مذهبی

تاریخ شهادت : 13 مرداد ماه  1363

محل شهادت : گلستان شهداء آبادان در اثر اصابت خمپاره دشمن

محل دفن : گلزار شهدای آبادان

وصیت نامه شهیده مریم فرهانیان

بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین انّه خیر ناصر و معین



وصیتم را با نام خدا، این بزرگترین بزرگترها، آن یگانه مطلق، این فریادرس مستضعفان، این در هم کوبنده کاخ ستمگران و یزیدیان، این منجی حق و عدالت، این فرستاده ی قرآن، این شنونده غم ها، این مشکل گشای دردها و ... شروع می کنم.

اول از هر چیز از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اندازه فهم خودم و وظایفم که بر دوش دارم بگویم، انقلابی که با دادن خون هزاران شهید و هزاران معلول به اولین مرحله پیروزی خود رسید. انقلابی که در آن مردم، اسلام را، این کامل ترین دین را مبنای کار خود قرار دادند و از آن الهام گرفتند و وحدتی را که به دست آورده بودند، با توجه به دین اسلام و رهبری قاطع امام آن را حفظ کردند.

ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 فروردین 17 توسط محمد





پیشگفتار
آنچه در پی خواهد آمد خاطرات یکی از پرسنل
ناوشکن سهند از درگیری دریایی نابرابر با ناوگان آمریکا در سال 1367 است.
شایان ذکر است که به دنبال حمله نیروهای آمریکایی به سکوهای نفتی ایران در خلیج‌فارس در 29 فروردین سال 1367، به ناوچه موشک‌انداز جوشن که در حال گشت در خلیج‌فارس بود، مأموریت داده شد که برای بررسی وضعیت به آن منطقه عزیمت کند. نیروهای آمریکایی پس از آنکه متوجه نزدیک شدن ناوچه مذکور به منطقه شدند، به ناوچه جوشن که در آبهای کشور خودمان قرار داشت، اخطار کردند که از منطقه خارج شود. فرمانده ناوچه در پاسخ به آمریکاییها گفت که «این آبهای ماست و شما باید از منطقه و از آبهای ایران خارج شوید.» سپس آمریکاییها با هدف قرار دادن ناوچه موشک‌انداز جوشن با شلیک چند موشک در نزدیکی جزیره کیش، این ناوچه را غرق و تعداد زیادی از نفرات آن را به شهادت رساند.
ناوشکن سهند که از بندرعباس عازم غرب خلیج‌فارس بود تا جایگزین ناوشکن سبلان شده و به گشت و مراقبت از جزیره خارک و سکوهای نفتی بپردازد، مأموریت یافت که به منطقه درگیری ناوچه جوشن رفته و آنها را کمک کند. نیروهای آمریکایی که از قبل آماده درگیری بودند، با شناسایی ناوشکن سهند، این ناو را در نزدیکی جزیره هنگام مورد حمله بالگردها و ناوشکنهای خود قرار دادند. در ابتدا بالگردها به ناوشکن سهند حمله کردند که با تیراندازی توپ پاشنه به طرف آنها، مجبور به عقب‌نشینی شدند. سپس از راه دور ناوشکن سهند را با موشک مورد هجوم قرار دادند و یکی پس از دیگری موشک به طرف این ناوشکن شلیک کردند، به گونه‌ای که دود و آتش از سرتاسر ناوشکن برمی‌خاست و سلاحهای آن از کار افتادند. به این ترتیب ناوشکن سهند نیز غرق و تعداد زیادی از کارکنان آن به شهادت رسیده و عده‌ای نیز مجروح شدند. در خاطره ذیل از زبان ناخداسوم بازنشسته نادرمبارکی، از بازماندگان ناوشکن سهند، به شرح وقایع آن روز پرداخته شده است. سهند، اسطوره مقاومت 4 صبح روز 29 فروردین سال 1367، مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان، نگهبان میز پاس بودم. مسعود عباسچی یکی از کارکنان ناو که از مرخصی برگشته بود، وارد ناو شد. با دیدن او از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و به شوخی به او گفتم: مسعود از ترس موشکباران تهران فرار کردی؟ او که بچه تهران بود در جوابم گفت: اجل آدم درهر کجا مقدر شده باشد درهمانجا به وقوع خواهد پیوست، چه در تهران، چه در خلیج فارس. ازهم جدا شدیم، او رفت و من هم که مدت نگهبانی ام به پایان رسیده بود پست نگهبانی خود را تعویض کردم و بعد از خوردن سحری برای استراحت به خوابگاه ناو رفتم.
حوالی ساعت 8 صبح مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: یک ماموریت فوری برای ناو مشخص شده است، سریع آماده شو! در آن زمان ناو ما برای پاره ای از تعمیرات از دریا به اسکله برگشته بود و در اسکله به سر می برد. افسر رسته پس از دریافت پیام، بلافاصله ما را در سینه ناو جمع کرد وخبر این مأموریت را بدون اشاره به جزئیات آن به ما داد. با شنیدن خبر مأموریت حساس، شور و شعف خاصی در میان بچه ها به وجود آمد. بعضی دوست داشتند با خانواده هایشان خداحافظی کنند، برخی دیگر خانواده وهمه چیز خود را فراموش کرده بودند و فقط به مسلح و آماده کردن ناو فکر می کردند. گویی به همه آنها الهام شده بود که آن روز، روز دیگری است. شهید صفرزایی رو به افسر رسته کرد و گفت چرا حقیقت را به ما نمی گویی، یک دفعه بگو می خواهیم برویم شهید شویم. ما که آمادگی برای شهادت داریم، فقط اجازه بدهید که بریمأخرین خداحافظی خودمان را با خانواده هایمان انجام دهیم؟ افسر رسته در جوابش گفت: نه اینجوری نیست، شما چرا اینجوری فکر می کنید؟
سرانجام مقدمات آماده سازی ناو تمام شد و ناو حوالی ساعت 12:00 ازاسکله جدا شد. حدود 13:30، افسر رسته و فرمانده ناو، مأموریت ما رابه صورت واضح و دقیق اعلام کردند. در ناو حالت جنگی اعلام شده بود. به ما خبر دادند ناوچه جوشن از منطقه دوم دریایی بوشهردر درگیری باناوگان پنجم آمریکا منهدم و در دریا غرق شده است. ریشه این درگیری و تعرض امریکا این بود که یک کشتی نفتی کویتی که درهمروی ناوهای آمریکایی بود، در برخورد با مین دریایی که آن را از طرف ایران می دانستند خسارت زیاد دیده بود و آمریکاییها برای فروکش ساختن این عصبانیت و وارد ساختن ضربه متقابل به ایران به اسکله های نفتی ایران حمله کرده و اسکله رشادت را به آتش کشیده بودند. از طرف دیگر ناوچه جوشن که برای دفاع از اسکله و منابع نفتی ایران به منطقه رفته بود، مورد تعرض و حمله ناوگان پنجم آمریکا قرار گرفته و در دریا غرق شده بود.
خبر تعرض ناوهای امریکایی به منابع نفتی ایران و غرق شدن ناوچه جوشن، حس انتقام جویی را در دل بچه های ناو شعله ورساخت. حدود ساعت 13:45 آژیر محل جنگ در ناو به صدا در آمد.همه سریع به محل سازمانی خود رفتند و با آمادگی کامل مستقر شدند. یک هواپیمای رهگیری و جنگی امریکا به طرف ناو حمله کرد، توپهای مستقر در ناو با تیراندازی خود به سمت آن عکس العمل نشان دادند. هواپیما مجبور به فرار شد وهواپیمای دوم به سمت ناوحمله ورشد، ولی آن هم در وارد ساختن ضربه به ناو ناکام ماند. حدود یک ربع از آغازدرگیری ما باهواپیماهای امریکایی نگذشته بود که اولین موشک به زیرتوپ 20 میلی متری اورلیکن اصابت کرد. این موشک باعث ایجاد شکاف چند متری در پاشنه ناو و از کار انداختن سامانه برق ناو شد. عده ای ازبچه هاهم به شدت مجروح شدند. با تلاش بچه ها آتش سوزی ناشی ازانفجار مهار شد و برق اضطراری ناو روشن شد. بچه ها تمام تلاش خود را برای مقابله با حملات دشمن انجام می دادند. موشکهای دشمن از زوایای مختلف به بدنه ناو اصابت می کرد و بدنه را شکافته و درداخل ناو منفجر می شد. با این وضعیت بچه ها دست از مقابله و دفاع برنمی داشتند و تو پهای ناوهمچنان کار می کرد. پزشکیار ناو به مجروحان رسیدگی می کرد. بچه ها یک به یک مجروح یا شهید می شدند. پرهیزگار رفت برای بچه های مجروح که طلب آب می کردند، آب بیاورد و دیگر برنگشت. منصور کاظمی، پزشکیار ناو در حین رسیدگی ومداوای مجروحین به شهادت رسید. عده ای از بچه ها در داخل آب بودند. دستور ترک ناو صادر شده بود، ولی اغلب بچه ها مقاومت می کردند و تا لحظات آخر قبل از غرق ناو حاضر به ترک ناو نبودند. عده ای ازهمکاران در قسمتهای داخلی ناو گیر افتاده بودند و امکان خارج شدن و نجات دادنشان نبود. درهای قسمتهای مختلف ناو به خاطر ضربات ناشی ازاصابت و انفجار موشک قفل شده بود.
ناخدا رضایی فرمانده دوم ناو، دراین وانفسا به سراغم آمد و گفت نادر! بپر تو آب، بپر تو آب! قایقهای نجات ناو باز نمی شد. آنهایی هم که باز می شدند و در داخل آب بود به خاطر اصابت ترکشهای ناشی از انفجار موشکهای امریکایی متلاشی یا سوراخ شده بود. در طرف دیگر امکان کمک و امداد هوایی وجود نداشت. دریا وآسمان منطقه در سیطره قدرت نظامی و اهریمنی آنها بود. به جنگنده های ایرانی اخطار داده بودند. هرچند در صورت درگیری هوایی،امکان سقوط جنگنده های خودی بسیار زیاد بود. آنها حتی به یدک کشهایی که قصد کمک رسانی به ما را داشتند اخطار داده بودند. خیلی جالب است دشمن وارد حریم دریایی کشور ما شود و به شناورهای ما حمله کند و اجازه هم ندهد کسی به کمک ما بیاید،امریکاییها را می گویم همانها که امروز ادعای دفاع از حقوق بشرمی کنند.


ادامه مطلب




نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 فروردین 16 توسط محمد



یکی از جانبازان قطع نخاعی دوران دفاع‌مقدس در خاطره‌ای ماجرای مجروحیت و زنده ماندنش را تعریف کرده است.



سردار غلامحسین صفایی دراین باره گفت: در سال 1360 برای اولین بار به جبهه اعزام شدم و در «عملیات طریق‌القدس» در «تپه‌های الله‌اکبر» شهر «بستان» مسئول خط بودم. در اول شب که وارد خط شدیم و خط مقدم دشمن را تصرف کردیم، همان اول خط، تیر به پایم اصابت کرد و مجروح شدم و از نیروها عقب ماندم. نیروها رفتند و من تنها ماندم. برای اینکه حرکت کنم تا حدودی جلوی خونریزی پایم را گرفتم و با همین مجروحیت عملیات را ادامه دادم. آخر عملیات با یکی از دوستانم رفتیم و به جایی رسیدیم که عراقی‌ها سنگرهای محکمی ساخته بودند و از داخل آن سنگرها به نیروهای ما تیراندازی می‌کردند.

من و دوستم هر کدام از یک طرف به سمت سنگر عراقی‌ها حمله و آن را تسخیر کردیم. نیروهای دشمن تسلیم شدند. در همان نزدیکی دیدم دوستم روی زمین افتاده است. او را برگردانم و دیدم شهید شده است. بوسیدمش و چفیه‌ام را بر رویش انداختم و با او خداحافظی کردم. در کنار دوستم بودم که درد پایم را احساس ‌کردم. غروب بود و نزدیک اذان مغرب. گفتند با خودرو حمل مجروحان بروم.
سپاه زیاد رغبت نداشت من به جبهه برگردم به آنها گفتم خواهش می‌کنم اجازه دهید برگردم چرا که اگر مشغول می‌شدم اجازه بازگشت نمی‌دادند. به هر شکلی که بود اجازه برگشت گرفتم.
روز 17 بهمن‌ماه سال 60 بود. می‌دانستیم عراق در حال حمله به «چزابه» است. شب قبل آن روز در سنگر نماز خواندم و به همراه بچه‌ها دعای توسل طبق روال شب‌های قبل قرائت شد. ساعت 11 روز چند گلوله پی در پی از ناحیه چپ گردنم رد شد و من از بالای سنگر پایین افتادم و قطع نخاع شدم. در ابتدا فکر کردند که من شهید شده‌ام. شهید «مردانی» گفته بود جنازه صفایی را ببرید تا بچه‌ها نبینند چون روحیه آنها خراب می‌شود. مرا به همراه شهدا به حسینیه شهدا منتقل کرده بودند.
پنج تا شش ساعت از مجروحیتم می‌گذشت. زمانی که می‌خواستند شهدا را به اصطلاح بسته‌بندی کنند و عطر و گلاب بزنند و به شهر منتقل کنند فردی که این کار را انجام می‌داده است، می‌گوید: دیدم شکل و روی شما با بقیه شهدا فرق می‌کند بنابراین به بقیه گفتم که تو زنده‌ای. متأسفانه مرا از کاروان شهدا جدا و به بیمارستان منتقل کرده بودند. (ایسنا)






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 فروردین 16 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت



بسمه تعالی

شهید سید مرتضی ملا رجبی

چند روز به عملیات کربلای 4 مانده بود من برای بردن مقداری دارو و لباس زیر و لباسکار برای مصدومین سلاحهای شیمیایی از پادگان کرخه (مقر لشکر 7 ولیعصرعج) به همراه سید مرتضی ملارجبی به پادگان آمده بودیم آن روز  اول دی ماه 1365 بود ، سید مرتضی برای تسویه حساب پایان خدمت سربازی اش به معاونت نیرو (پرسنلی ) رفت و من هم کارهایی را که بخاطر آن به پادگان آمده بودم انجام دادم و نزدیکی های ظهر کارم تمام شد و منتظر سید شدم و جلوی درب بهداری نشسته بودم که با همان شور همیشگی از دور که من را دید فریاد زد محمد محمد دیگه به من نمی توانی بگویی مشمول(سید مرتضی اولش بصورت بسیجی به جبهه آمده بود و وبا رسیدن به سن خدمت تغییر عضویت داد و سرباز وظیفه یا به قول ما مشمول شدو ما با گفتن این کلمه با او شوخی می کردیم)من الان بسیجی ام و برگه تسویه خدمت وظیفه خود را به من نشان داد و برگه معرفی به بهداری با عضویت بسیجی را از معاونت نیرو گرفته بود . سید مرتضی سه شب بعد در جلوی اورژانس بهداری لشکر 7 ولی عصرعج به همراه 2 نفر از رانندگان آمبولانس به شهدا پیوست و مادرش به من می گفت این برگه پایان خدمت او بود.
برگرفته:امدادگر جبهه ها






نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91 فروردین 16 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت



سردار «سیدداود علوی» از شهیدان دوران دفاع مقدس است.

  سیدداود علوی در سال 1342 هجری شمسی در شهر سراب متولد شد. وی به دلیل برخورداری از ویژگی‌های خاص،از همان دوران کودکی خانواده‌اش را امیدوار کرد. هیچگاه دامن پاکش را به زنگار گناه و کارهای پست و بی‌مقدار نیالود و تا می‌توانست پاک زندگی کرد.

وی به غیر از عملیات‌های انجام شده در مناطق غرب کشور، در عملیات‌های «بدر، مسلم بن عقیل،صاحب‌الزمان (عج)،والفجر8، و کربلای5» با مسئولیت‌های مختلف شرکت کرد تا اینکه در عملیات «عملیات کربلای5» در شلمچه و اولین روز این عملیات در تاریخ 65/10/19 که معاونت گردان تخریب و فرمانده گروهان غواصان خط شکن لشکر عاشورا را بر عهده داشت و یکی از غواصان خط شکن بسیجی آن عملیات بود به درجه شهادت نائل شد.

** فرازهایی از وصیتنامه شهید بزرگوار

وصیتنامه‌ای که این بار با قلب لبریز از شور عشق و با دستی لرزان می‌نگارم و امیدوارم آخرین وصیتنامه‌ام باشد. سروران عزیز،پیوسته به فکر و ذکر خداوند باشید که«الابذکرالله تطمئن القلوب». کارها و اعمال خود را خالص برای رضای خداوند تبارک و تعالی انجام دهید. دعا و مناجات بسیار کنید که همانا هیچ چیز نزد خدا از دعا و نیایش گرامی‌تر نیست.

زیاد قرآن بخوانید زیرا خداوند دلی که قرآن را دریافته، معذب نمی‌کند. همیشه با وضو باشید و نماز خود را در اول وقت بخوانید چرا که بهترین عمل‌ها نزد خدا نماز به وقت است. ذکر صلوات را بیشتر بگویید و همیشه ورد زبان‌تان باشد که موجب فراخی و وسعت دل و بیمه‌کننده سلامت روح انسان است.

در تزکیه و پاک کردن نفس و قلب خود از تمامی غبارها و زنگارها نهایت جدیت و تلاش را بکنید که این عمل از افضل اعمال و از اهم جهاد و جهاد اکبر است. خود را به زیباترین مکارم اخلاقی بیارائید.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 فروردین 15 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت



30 سال پیش در روز 15 فروردین سال 1360، هشت فروند فانتوم و بمب‌افکن اف- 4 ایرانی دوربردترین حمله هوایی در تاریخ نیروی هوایی ایران را به انجام رساندند.   این حمله به پایگاه‌های سه‌گانه «الولید» در منطقه «صحرای شام» و در نزدیکی مرزهای عراق با اردن و عربستان انجام شد. این پایگاه‌ها که در دورترین نقاط از جبهه‌های جنگ تحمیلی قرار داشتند محل ذخیره هواپیماهای دورپرواز عراق از جمله بمب‌افکن‌های «توپولوف» روسی بودند.

خلبان‌های ایرانی که این عملیات را هفت ماه پس از شروع جنگ عراق علیه انجام دادند. بمب‌افکن‌های ایرانی شرکت‌کننده در این عملیات که با احتساب دو فروند بمب‌افکن ذخیره 10 فروند بودند تماما از پایگاه هوایی شکاری سوم شاهرخی (نوژه) همدان به هوا بلند شدند.

مسیر هوایی معمولی از پایگاه هوایی سوم شکاری همدان به پایگاه‌های هوایی الولید در شرایط معمولی از میانه کشور عراق عبور می‌کند اما بمب‌افکن‌های ایرانی با رفتن به سوی شمال غربی ایران و با عبور رادار خاموش از نوار مرزی ترکیه و عراق از شمال عراق عبور کرده و سپس با رساندن خود به مرزهای سوریه و عراق و سپس حرکت به سوی جنوب غربی عراق خود را به مرزهای اردن و عربستان رسانده و با دور زدن کامل خاک و فضای عراق این پایگاه‌ها را بمباران کردند. مسیر تقریبی این پرواز با برآورد فاصله زمینی حدود 1800 کیلومتر رفت و 1800 کیلومتر برگشت بوده و چون بمب‌افکن‌های ایرانی برای بمباران این هدف بسیار دوربرد نیاز به سوخت‌گیری هوایی داشتند، یک بوئینگ سوخت‌رسان نیروی هوایی ایران در عملیاتی پیچیده به این بمب‌افکن‌ها در مثلث مرزی سوریه – ترکیه و عراق سوخت‌رسانی کرد.

هشت هواپیمای اف- چهار که در این حمله شرکت داشتند پس از دور زدن خاک و فضای عراق و رسیدن به مرزهای عراق با اردن و عربستان به سه دسته تقسیم شدند و دو فروند به پایگاه اول الولید، سه فروند به پایگاه دوم و سه فروند دیگر به پایگاه سوم حمله کردند. در این حمله هوایی 48 فروند هواپیمای عراق بر روی باند و داخل آشیانه‌های پایگاه‌های الولید نابود شدند. دولت عراق در آن زمان اعلام کرد که بمب‌افکن‌های ایرانی پیش از حمله، در آسمان سوریه که از ایران در جنگ حمایت می‌کرد سوخت‌گیری کرده‌اند. بعدها در ایران بر اساس این حمله فیلمی سینمایی تحت عنوان «حمله به اچ- 3» ساخته شد، اما هرگز به طور رسمی معلوم نشد که خلبان‌های ایرانی دقیقا چگونه صدها و بلکه چند هزار کیلومتر را طی کرده، وارد فضای عراق شده و پس از بمباران پایگاه‌های الولید به خاک ایران برگشتند. سال‌ها بعد از پایان جنگ ایران و عراق، از سرتیپ فرج‌الله برات‌پور فرمانده این عملیات و سایر خلبان‌های ایرانی شرکت‌کننده در این حمله تحت عنوان «اسطوره‌های نیروی هوایی ایران» تجلیل شد.






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 فروردین 15 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت



15 فروردین ماه سالروز عملیات آفندی تپه‌چشمه است که در سال 1360 توسط نیروی زمینی ارتش انجام شد. همزمان با انجام عملیات کانال هندلی در جنوب‌غربی رودخانه کرخه توسط نیروهای ایرانی، یک گردان از لشکر 21 حمزه نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در منطقه‌ غرب این رودخانه جهت توسعه سرپل غرب کرخه وارد عمل شد و سربازان ایرانی پس از یک روز نبرد سنگین توانستند اهداف تعیین شده را تصرف نموده و دشمن را به عقب برانند.

عملیات آفندی تپه‌چشمه

انجام این عملیات که توسعه قابل ملاحظه‌ای به سرپل غرب رودخانه داد اقدام بسیار مناسبی بود تا نیروی بیشتری در منطقه سرپل تجمع نمایند.
در عملیات آفندی تپه‌چشمه، نیروهای ایرانی بخشی از تپه مشرف به دشت جنوبی را در منطقه غرب رودخانه کرخه به نام تپه‌چشمه تصرف کرده و قسمتی از جاده پل کرخه به عین خوش را در کنترل خود قرار دادند.
در این عملیات بیش از 100 نفر از عراقی‌ها کشته و زخمی شدند و تعداد 7 نفر نیز به اسارت در آمدند. همچنین انهدام 20 دستگاه تانک و 5 دستگاه نفربر و انهدام گردان یکم پیاده مکانیزه تیپ 24 به میزان 30 درصد از ضایعات وارد شده به عراقی‌ها بود






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 فروردین 15 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید