بسم رب الشهدا و الصدیقین - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


 

نزدیک تحویل سال بود. داشتم از هور بر می گشتم. قرار بود چهارده پیکری را که همان روز از عراق به خاکمان وارد شده بودند به طلائیه برسانم.
بسم رب الشهدا و الصدیقین

زائران سرزمین نور هم از سراسر کشور خود را به آنجا رسانده بودند تا با شهدا تجدید عهد کنند و سال جدید را در کنار شهدا و با یاد آنها آغاز کنند.

به پادگان حمید رسیدم. نزدیک پانزده دقیقه به تحویل سال مانده بود. به پمپ بنزین رفتم تا بنزین بزنم. کنار تانک روی سکو، مقابل پمپ بنزین، یک اتوبوس ایستاده بود و حدود چهل نوجوان دانش آموز از بخت بد خودشان کلافه و شاکی بودند. خوب فهمیدم چرا ناراحت اند. جلو رفتم، سراغ مسئول اتوبوس را گرفتم.

یک بسیجی بسیار خسته بود که اصلا اشتیاقی به حرف زدن با من نداشت. به سختی پاسخ داد: " اتوبوس خراب شده. خدا می دونه با چه مشقتی اومدیم تا سال تحویل کنار شهدا باشیم؛ اما لیاقت نداشتیم." زد زیر گریه؛ اما من خندیدم و گفتم: چند دقیقه بیشتر به تحویل سال نمانده.

 شما قرار نیست تا آخر راه برید تا با شهدا باشید. شهدا به استقبال شما آمدند. چهارده شهید اروند، کنار شما هستند. اول متوجه منظورم نشد؛

 اما وقتی پیکر شهدا را دید، فریاد الله اکبر او و بچه ها بلند شد. همه اشک شادی می ریختند و من اشک حسرت. دو رکعت نماز در جوار چهارده شهید در پادگان حمید ...

یا مقلب القلوب و الابصار ...

شادی روح شهدامون صلوات 

  منبع : کتاب خاطرات تفحص ( آسمان مال آنهاست )






نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 فروردین 15 توسط محمد
طبقه بندی: شهید و شهادت


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید