کریستین ساینس مانیتور (ChristianScienceMonitor) در خبری تحلیلی به شخصیت و تفکرات مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای پرداخت و این تیتر را برای تحلیل خود برگزید: "بخشی از تفکرات آیت الله آهنین ایران".
به گزارش جام نیوز، "ساینس مانیتور" نوشت: «چرا آیت الله آهنین ایران، به آمریکا بی اعتماد است و این آیا اشاره به مذاکرات هسته ای دارد و یا نشان دادن آمادگی برای رویارویی با غرب است؟»
این سایت در ادامه افزود: «هنوز برای بسیاری [آیت الله]خامنه ای که عمامه ای مشکی به سر دارد و علامتی است که نشان می دهد وی از اولاد حضرت محمد (ص) است به عنوان یک معما است. یک روحانی انقلابی با شور و مشتاق شعر که با یقه شیخی اش کاملا شیک در انظار ظاهر می شود.»
ادامه مطلب
گروه گزارش های ویژه مشرق: جشن «پوریم» یکی از سنتهای قدیمی قوم یهود است که در دهههای اخیر و پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی، رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفته است. این به اصطلاح جشن که همزمان با سیزدهمین روز از سال جدید خورشیدی برگزار میشود، در حقیقت جشن و پایکوبی بر خون دهها هزار نفر از مردم ایران است که با توطئه و دسیسه دو یهودی نفوذی در دربار خشایارشاه کشته شدند.
نتانیاهو در جشن پوریم - 1999
در کتاب عهد عتیق درباره این داستان آمده است: «شاه ایران زمین که در پایان جشن 180 روزه از باده نوشی بدمست شده بود، در هنگام بدمستی، شهبانو "وشتی" را میطلبد تا او را به اغیار بنمایاند. ملکه از این دستور گستاخانه شاه سر باز میزند و شاه خشمگین، او را از شهبانویی ساقط میکند و او را به دست جلاد می سپارد.
یهودیان که در سراسر ایران، نفوذ فراوان داشتند، جسارتشان به جایی رسیده بود که از دادن مالیات و خراج استنکاف میکردند و این استنکاف موجب شده بود که «هامان» صدراعظم خشایارشاه علیه آنان بشورد و آنان را در تنگنا قرار دهد و یا حتی دستور قتل برخی از آنان را صادر کند، البته یهودیان در برخی کتابهای خود میگویند: "مردخای" که پیشوای دینی یهودیان در عصر خشایارشاه بوده، وقتی حاضر به تعظیم در مقابل هامان نمیشود، او و اتباعش مورد غضبهامان قرار گرفته و تهدید به مرگ میشوند.
یهودیان که به صورت غیررسمی در دربار شاه نفوذ داشتند، چاره میاندیشند و از این فرصت استفاده کرده و دخترکی یهودی به نام «اِستِر» را به عنوان ملکه و شهبانوی کشور به پادشاه معرفی میکنند و به او نیز توصیه می کنند که یهودی بودن خود را پنهان کند.
ادامه مطلب
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد بخش شصت و هفتم این کتاب است.
***ازدواج
مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواد ه ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.
حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبة تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تأیید می کنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سیدجواد خامنه ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. "آنها مرفه بودند، می توانستند و کردند."
اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.
پس از عقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی 25 ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. "شاید اولین روزها و ... یا هفته های پیوند [مان ] ...بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد ... شاید قبلاً هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به [چشم] طلبه ای ... که مورد توجه و علاقه... بزرگان و اساتید... هستم... نگاه می کردند."
ادامه مطلب