بزرگترین گروه های حقوق بشری در دنیا اگر به جای صهیونیست ها به دست شیرهای درنده بود خیلی دنیای بهتری داشتیم.
یک شیر ماده پس از شکار آهو متوجه می شود که شکارش باردار بوده است، او سراسیمه می شود، نخست تلاش می کند تا بچه آهو را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمی دارد. اما وقتی نمی تواند بچه را نجات بدهد بروی زمین در کنار شکارش دراز می کشد، عکاس، یعنی کسی که شاهد این اتفاق بود بعدا پی می برد که شیر ماده سکته کرده است!
و در کنار این عکس تصویری از یک صهیونیست با تی شرتی که رویش نوشته یک تیر و دو نشان با تصویری از یک زن باردار محجبه.
به راستی آیا حیوان باوجدان تر است یا یک صهیونیست؟
………………………………………………………………………….
أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ
آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند
they are as cattle, nay, they are in worse errors
سوره الأعراف – آیه 179
منیع:http://shahadat-talab.ir
طبقه بندی: اجتماعی
«هیلاری کلینتون»، وزیر امور خارجه آمریکا که برای دیدار با مقامات عربستان سعودی به این کشور سفر کرده بود، بار دیگر بر محدود بودن زمان برای دستیابی به توافق با ایران تأکید کرد.

طبقه بندی: اخبار
هولوکاست از دو واژه یونانی "holos" به معنی "همه" و "kaustos" (در بعضی از متون به جای واژه kaustos از واژه kaiein استفاده شده است) به معنی سوزاندن و نابود کردن ترکیب یافته است. این واژه روی هم رفته به معنی همه سوزی است و در اصطلاح از آن به قربانی و یا قربانی بزرگ یاد می شود و به واقعه ای اطلاق می شود که در فاصله سالهای 1944 تا 1939 (در جنگ جهانی دوم) قریب به 6 میلیون یهودی از سراسر اروپا جمع آوری و به اردوگاههای مرگ در آلمان و لهستان مانند اردوگاه " آشویتس : که مهمترین آنها بود ، فرستاده و در کوره ها سوزانده شدند . همچنین قتلهای دسته جمعی رده دومی هم وجود داشت که یهودی ها را وارد اتاقهای بزرگی میکردند که دوشهایی در سقف داشتند و پس از بستن درها ؛ از دوشها گازی به نام" زیلکون ب " خارج میشد و موجب خفگی همه میگردید.
در اواخر جنگ جهانی دوم صحنه های دلخراش بعضی از اردوگاه های اسرا، و اجساد روی هم انباشته شده که از بیماری تیفوس جان داده بودند، زمزمه های کورههای آدم سوزی را افزایش داد و صهیونیست ها با ابزار تبلیغاتی خود به طور گسترده روی این مسأله سرمایه گذاری کردند. اما حقیقت امر چیز دیگری بود.
از نیمه دوم قرن 19 میلادی و چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، واژه «هولوکاست» در فرهنگ سیاسی، مفهوم و معنای ویژه ای یافته و تقریباً به یک اسم خاص بدل شده است. از آن هنگام به بعد، ماجرای کشتار 6 میلیون یهودی در جریان جنگ جهانی دوم از سوی نازی ها که یک داستان ساختگی است را «هولوکاست» مینامند. (واژه هولوکاست را در تمامی متون با حرف h بزرگ نشان میدهند)
در اوایل دهه 80 قرن نوزدهم، تعدادی از اعضای آژانس بین المللی صهیونیست ها، از جمله، «پی یر ویدال ناکه»، «سرژ ولز»، «فرانسوا براریدا» تحت سرپرستی «رنه ساموئل سپرات» خاخام معروف فرانسه، با استناد به داستان ساختگی کشتار 6 میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم و به عنوان پیشگیری از فراموش شدن مظلومیت این قوم! پیش نویس قانونی را تهیه کرده و در ژوئیه سال 1990 میلادی در فرانسه به تصویب رساندند که براساس آن «هرگونه تردید در باره «هولوکاست»، اعم از تردید درباره کشتار -مورد ادعای- یهودیان در جنگ جهانی دوم، وجود اتاق های گاز و حتی کمترین تردید در رقم 6 میلیونی یهودیان کشته شده، جرم تلقی می شود! و هرکس در فرانسه از این قانون تخلف کرده و در سه موضوع یاد شده تردید کند به یک ماه تا یکسال زندان و پرداخت 2هزار تا 300هزار فرانک جریمه محکوم می شود.»
بعدها با فشار آمریکا، انگلیس، فرانسه و آژانس صهیونیستی، این قانون در سایر کشورهای اروپایی نیز به تصویب رسید. به طوری که امروزه هرگونه تردید درباره هولوکاست مورد ادعا و ابعاد و اجزاء آن در اروپا جرم تلقی می شود!
واژه هولوکاست هر ساله با فرارسیدن 27 ژانویه روز جهانی یادبود هولوکاست بطور گسترده تری در رسانه ها منعکس می شود و رژیم غاصب اسرائیل هر ساله با استفاده از تبلیغات مربوط به آن جهانیان را نسبت به ظلمی که به ادعای آنها در گذشته بر یهودیان روا داشته شده سرزنش می کند.
هولوکاست امروزه ابعاد پیچیده ای دارد شاید بتوان این پدیده سراسر اغراق و بزرگنمائی شده را قطعنامه وجدان آزرده اروپائیها برای تسلیم کردن سرزمین ملت فلسطین به ملتی که گمان می کنند بر آنها ستم کرده اند، می باشد.
صهیونیستها با به تصویر کشیدن اتاقهای دروغین گاز و کورههای آدم سوزی این نکته را به جهانیان القا کردند که ستمهای بسیاری براین قوم رفته ووجدان جهانیان باید برای جبران گناه و ظلمی که بر یهودیان اعمال کرده بیدارشود وخدمتی را به این مردم نماید تا از این پس این قوم به اصطلاح برگزیده خداوند دیگر در هیچ برهه از تاریخ مورد ظلم دیگران واقع نشود.
برای این منظور غرب به سرکردگی انگلیس و آمریکا دست به کار شد و نطفه فساد و غارت زمین را در فلسطین مظلوم کاشت و ملت فلسطین را در خاورمیانه طی حکمی محکوم کرد تا تاوان گناهی مشکوک را که به اصطلاح اروپائیان عامل ارتکاب آن بودند بپردازند. لذا امروز ما در سرزمین فلسطین شاهد این هستیم که این قوم به اصطلاح برگزیده و ستمدیده آنچه که مدعی هستند در طول تاریخ بر سر آنها آمده بر ملت فلسطین اعمال می کنند این امر میسر نگشته مگر اینکه غرب خود را محکوم و مدیون به گناهی می داند که باید ملتی دیگر در نقطه ای دیگراز جهان تاوان آن را جبران کند.
تعریف هولوکاست
ادامه مطلب
برخى به گمان خودسازى، به وادى علم و حکمت رو میآورند و عمرى را به فراگیرى علوم و اصطلاحات سپرى مى کنند و در پایان راه زندگى، جز ذهنى انباشته از علوم و اصطلاحات، چیزى نصیبشان نخواهد بود و وجودشان از ارزشهاى متعالى انسانى و کمالات والاى الهى بىبهره خواهد بود. قرآن کریم اینان را به چهارپایانى تشبیه نموده است که کتابهاى فراوانى را بر پشت خود حمل مى کنند، امّا بهرهاى از آن کتب نصیبشان نیست. مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوریةَ ثُمَّ لَم یَحمِلُوها کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ اَسفاراً :مثال کسانى که دانش تورات را حاملند، امّا حقایق و ارزشهاى آن را حامل نیستند، همچون الاغى است که کتابهایى را حمل مى کند.[1] پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مى فرمایند :مَن تَعَلَّمَ العِلمَ وَ لَم یَعمَل بِما فیهِ حَشَرَهُ اللهُ یَومَ القِیامَةِ اَعمى :هر که علم بیاموزد و به آنچه در آن است عمل نکند، در روز قیامت خداوند او را کور محشور مى کند.[2]
ادامه مطلب
و بارها تذکر داده که ایمان به روز جزا (روز رستاخیز) همتراز ایمان به خدا و یکى از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن (منکر معاد) از آیین اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاکت ابدى ندارد.
و حقیقت امر نیز همین است،زیرا اگر از جانب خدا حسابى در کار و جزاء و پاداشى در پیش نباشد،دعوت دینى که مجموعهاى از فرمانها خدا و اوامر و نواهى اوست،کمترین اثرى در بر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر،مساوى خواهدبود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت،زیرا پذیرفتن دین و پیروى از مقررات شرع و آیین،خالى از کلفت و سلب آزادى نیست و در صورتى که متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم زیر بار آن نخواهند رفت و از آزادى طبیعى دستبر نخواهند داشت.
و از اینجا روشن مىشود که اهمیت تذکر و یاد آورى روز رستاخیز، معادل با اهمیت اصل دعوت دینى است.
و هم از اینجا روشن مىشود که ایمان به روز جزاء مهمترین عاملى است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار مىکند چنانکه فراموش ساختن یا ایمان نداشتن به آن،ریشه اصلى هر بزه و گناهى است.خداى متعال در کتاب خود مىفرماید: ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (1)
ادامه مطلب
آدمی همان طور که در ناحیه تن و جسم خود ممکن است به یک رشته عوارض خوب و بد دچار شود ، در ناحیه روح و روان خود نیز گاهی مبتلا به یک رشته عوارض و حوادث مشابه میگردد هر چند در بسیاری از جهات ، تن و روح با یکدیگر تفاوت دارند ، مثلا تن حجم و وزن دارد و روح حجم و وزن ندارد ، اگر اندکی غذا وارد بدن بشود بر وزن بدن اضافه میشود و اما اگر یک جهان دانش و معلومات پیدا کند ذرهای بر وزن و سنگینی او افزوده نمیشود .
ظرفیت تن و جسم محدود است و ظرفیت روح نامحدود هر یک لقمه غذا که آدمی بخورد به همان اندازه معدهاش پر میشود تا تدریجا به کلی سیر میگردد و از فروبردن یک لقمه دیگر عاجز است و تا وقتی که آن غذا از معده نگذرد جایی برای غذای جدید نیست .
بر خلاف معده ، ظرفیت غذایی معنوی روح سیر شدنی و پر شدنی نیست ، هر اندازه بیشتر معلومات کسب کند برای کسب معلومات دیگر آمادهتر و گرسنهتر میشود و میگوید خدایا بر علم من بیفزای
، چنین نیست که باید معلومات اولی خود را فراموش کند و ظرف روح خود را از آنها خالی کند تا بتواند معلومات جدیدی فراگیرد .
علی علیه السلام میفرماید :
" هر ظرفی به واسطه ریختن چیزی در آن از وسعتش کاسته میشود مگر ظرف علم که هر اندازه بیشتر بریزند وسیعتر و با گنجایش تر میگردد " .
ادامه مطلب
حجة الاسلام والمسلمین آقاى حاج نظام الدینى اصفهانى رحمه الله علیه نوشته اند: روزى منزل حاج عبدالغفور یکى از حاجى هاى موجه و ملازم آیة اللّه حاج سید محمد تقى فقیه احمد آبادى صاحب کتاب شریف « مکیال المکارم فى فوائد الدعاء للقائم علیه السلام » بودم ، یکى از رفقاى ایشان به نام حاج سیّد یحیى مشهور به پنبه کار گفت : برادرم را که مدتى بود فوت نموده در خواب دیدم با وضع و لباس خوبى که موجب شگفتى بود. گفتم : داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسى را برداشتى ؟ گفت : من کلاه کسى را بر نداشتم . گفتم : من تو را مى شناستم این لباس و این موقعیت از آن تو نیست . گفت : آرى دیشب شب اول قبر مادر قبرکن بود . آقا سیدالشهدا (ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و فرمودند: به کسانى که اطراف آن قبر بودند خلعت ببخشند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام . از خواب بیدار شدم نزدیک اذان صبح بود، کارهاى خود را انجام داده و حرکت کردم براى تخت فولاد (قبرستان تاریخى و با عظمت اصفهان) . براى تحقیقات سر قبر برادرم رفتم ، بعضى قرآن خوانها کنار قبرها قرآن مى خواندند، از قبرهاى تازه پرسش کردم ، قبر مادر قبرکن را معرفى کردند، گفتم : کى دفن شده ؟ گفتند: دیشب شب اول قبر او بوده است . متوجه شدم تاریخ با گفته برادرم در خواب مطابق است . رفتم نزد آقاى قبرکن در تکیه مرحوم آیة اللّه آقا میرزا ابوالمعالى (استاد مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى و صاحب کرامات عجیبه) که محاذى قبر آن زن بود ، احوالپرسى نمودم و از فوت مادرش سؤال کردم ، گفت : دیشب اول قبر او بود. گفتم : روضه خوانى مى کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا مشرف شده بود؟ گفت : خیر ، سؤال کرد: این پرسشها براى چیست ؟ خواب خود را گفتم ، گفت : هر روز زیارت عاشورا مى خواند.
طبقه بندی: دینی
محمد بن منکدر، از دانشمندان اهل تسنن میگوید: روزی در هوای بسیار گرم به حومه شهر مدینه رفتم، در بین راه به محمد بن علی (امام باقر علیه السلام) برخوردم (که برای سرکشی به املاک خود بیرون آمده بود). دو تن از کارگرانش، وی را همراهی میکردند. با خود گفتم: یکی از بزرگان قریش در این هوای گرم برای به دست آوردن دنیا بیرون آمده! میروم و او را موعظه میکنم! نزدیک رفتم و سلام کردم، نفس زنان و عرقریزان پاسخ داد. به او گفتم: خداوند امورتان را اصلاح کند، شما، یکی از بزرگان قریش، در این هوای گرم برای طلب دنیا بیرون آمدهاید، اگر هم اکنون مرگ شما فرا رسد چه خواهید کرد؟! آن جناب دست از دوش کارگرانش برداشت، روی پا ایستاد و فرمود: به خدا! اگر در همین حال مرگم فرا رسد، در حال فرمانبرداری خداوند به سویش شتافتهام. من کار میکنم تا در زندگی نیازمند امثال تو نباشم! زمانی باید از مرگ بترسم که در حال معصیت و نافرمانی خداوند، بر من درآید. (محمد بن منکدر میگوید) بعد از شنیدن این پاسخ (متین و قانع کننده) از حضرت، گفتم: خدایت رحمت کند! میخواستم شما را موعظه کنم اما شما مرا موعظه کردید.(1) اَلکادُّ عَلی عِیالِهِ کَا المُجاهِدِ فِی سَبیلِ الله. (2) کسی که برای گذران زندگی (خود و) عیالش تلاش میکند همانند مجاهد در راه خداست. امام صادق علیه السلام 1- ارشاد مفید، ج 2، صص 159 – 160. 2- وسائل الشیعه، ج 12، ص43/ المحجة البیضاء، ج 3، ص 143. جلوههای تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی .
طبقه بندی: دینی
شهید حمید باکری در پاییز سال 1333 "ه.ش" در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. در سن دو سالگی مادرش را در یک حادثه تصادف از دست داد و با خانوادهاش پیش عمهاش زندگی کرد و در اصل عمهاش نقش مادر را برای او بازی میکرد.
در دوران مدرسهاش ساواک برادر بزرگترش را به شهادت رساند. به همین علت از جانب پدر برای فعالیتهای سیاسی محدودیت داشت. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازی رفت و در دوران سربازیش بیشتر با حقایق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازی به کمک مهدی و یکی دیگر از دوستانش به دانشگاه راه پیدا کرد.
فعالیتهای انقلابی و مذهبی خود را گسترده کرد. او برای محکمتر کردن پایههای اعتقادیش و به سبب مشکلاتی که در ایران برایش به وجود آمده بود تصمیم گرفت از کشور خارج شود، ابتدا به ترکیه رفت اما با دیدن وضع آن جا و وضع دانشجویان دانشگاههای ترکیه شروع به مکاتبه با پسر داییاش در آلمان کرد. و بالاخره شهر "آخن" پذیرای حمید شد. بعد از مدتی شنید که امام خمینی(ره) به پاریس تبعید شدهاند، لذا پس تصمیم گرفت که بدون واسطه صحبتهای امام را بشنود. او کم کم شروع به حمل اسلحه کرد و سلاحها را تا مرز ایران و ترکیه میآورد و بقیه به عهده مهدی بود.
حمید برای پیروزی انقلاب به ایران آمد و در تظاهرات مردمی شرکت میکرد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. بعد از پیروزی حمید به عضویت سپاه پاسداران ارومیه درآمد و بعد از مدتی به فرمان امام که مبنی بر تشکیل بسیج بود، مسئول بسیج استان شد و همسرش هم مسئول بسیج خواهران.
کمکم ارومیه داشت حال و هوای قبل از پیروزی را فراموش میکرد و همه چیز رنگ و بوی انقلابی گرفته بود.
در یکی از نماز جمعهها حضرت آیتالله خامنهای فرمان آزادسازی سنندج از دست ضد انقلابیون و دموکراتها را صادر کردند، حمید هم 150 نفر از بچههای سپاه را برای مقابله با ضد انقلابیون به سنندج برد.
سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازی بود، حمید مسئول کمیته برنامه جهاد شد و تصمیم بر بازسازی داشت. بعد از اینکه جنگ شروع میشود حمید بودن درجبههها را به فعالیت پشت ترجیح جبهه میدهد.
اما حضور حمید در همه جا لازم بود چون نیروی فعال و مخلصی بود. در سال 60 خدا "احسان" را به او داد. پس حال علاوه بر مسئولیتهایش باید معلم خانواده نیز باشد. پس خانواده را همراه خود به اهواز میبرد. عملیاتها شروع میشود. حمید در عملیاتهای زیادی شرکت میکنند. از جمله : فتحالمبین، بیتالقمدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر چهار، و غیره، اما آخرین عملیاتی که حمید در آن حضور داشت "خیبر" بود. آقا مهدی زنگ زد و حمید را به حضور در جبهه فرمان داد.
حمید هم از خانواده خداحافظی کرد. رفت و حاج مهدی معاونانش را به همه معرفی میکند. اولی حمید باکری و دومی مرتضی یاغچیان. حمید باکری در حال حفاظت از پل جزیره مجنون از دست عراقیها به شهادت میرسد و یاغچیان مسئولیت او را به عهده میگیرد اما چندی بعد او نیز شهید میشود اما جزیره مجنون حفظ میشود.
طبقه بندی: شهید و شهادت
ساعت دقیقا یازده و نیم شب است که مقابل در اصلی بهشت زهرا هستیم... این گفتوگویی است متفاوت با یکی از سربازانی که خیلی از آنها از پست دادن در بهشت زهرا می ترسند و برخی از آنها توهماتی زده اند که مسئولان مجبور شده اند در هر کیوسک به جای یک سرباز از دو سرباز برای نگهبانی استفاده کنند.
***
چطور سرباز بهشت زهرا شدی؟
از روی بدشانسی یا خوش شانسی دیگران. نمی دانم اما وقتی برگه های تقسیم را دادند دستمان چاره ای نداشتم جز اطاعت کردن. هیچ وقت فکرش را نمی کردم که روزی در کنار مرده ها پست بدهم.
ترسناک نیست؟ خیلی ها هستند که از مرده می ترسند.
از بچه ها شنیده ام که چند نفری فرار کرده اند.من خودم از چیزی نمی ترسم اما به هر حال فضای سنگینی است.شنیده ام که چند بار سربازها توهم زده اند و داد و بیداد به راه انداخته اند.مثل اینکه قبلا در هر منطقه پستی یک سرباز حضور داشته است اما از زمانی که خیلی ها فراری شده اند و خیلی ها هم توهم زده اند برای هر جایگاه پستی دو سرباز را مامور کرده اند.شب هایی که باد می آید اینجا خیلی ترسناک می شود.
اما تعداد شما که در اینجا بیشتر از دو نفر است. شاید بیشتر از بقیه می ترسید!؟
نه،اینجا یکی از ورودی های اصلی است و طبیعی است که باید سربازهای بیشتری پست بدهند.
چرا؟
به خاطر اتفاقاتی که در اینجا می افتد.خیلی ها بویی از آدمیت نبرده اند و در اینجا هم دست از کارهای کثیف خود بر نمی دارند.
حرف هایت اصلا مفهوم نیست. کمی واضح تر حرف می زنی؟
قبلا بهشت زهرا نور کافی نداشت اما الان پرژکتورهایی نصب کرده اند که تا فاصله زیادی را می شود دید. ما دراینجا پست های سیار هم داریم که در محوطه گشت می زنند.تا چند سال پیش دور تا دور فضای بهشت زهرا حفاظ نداشت و هر کسی می توانست به راحتی و در ساعاتی که ممنوع است به اینجا وارد شو د.اما حالا شرایط بهتر شده است و ما هم هستیم که از اینجا محافظت می کنیم.
از چه چیزی محافظت می کنید؟ مگر اینجا چه اتفاقاتی می افتد؟
آخر نمی شود همه چیز را گفت.این موردی که می خواهم بگویم را من فقط شنیده ام.خاطراتی است که تعریف می کنند.حفاظت شدید از بهشت زهرا چند دلیل دارد.شنیده ام که چند سال پیش و در یکی از قبرهای خانوادگی دو نفر را دستگیر کرده بودند.یک دختر و یک پسر. آنها کلید داشته اند و از پشت در را قفل کرده بودند.
موردی بوده که خودت آن را دیده باشی؟
در یکی از پست ها من سرباز محافظ بودم و در محوطه چرخ می زدیم که به موردی بر خوردیم .بیان کردن آن هم شرم آور است. یکی از روزهای وسط هفته بود و هنوز هوا تاریک نشده بود. ساعت 5 یا 6 یکی از بعد از ظهرهای تابستان امسال.در عبور از کنار یکی از سرویس های بهداشتی و در عین ناباوری دیدیم که یک پسر و دختر با هم به سرویس زنانه رفتند!حدس ما این بود که شاید آنها همسر هستند و احتمالا برای خانم ایشان مشکلی پیش آمده و...دقایقی گذشت و دیدیم خبری نشد.حدس ما کاملا اشتباه بود. آنها را دستگیر کردیم و تحویل مراجع قضایی دادیم.نمی دانم خود آنها چطور دلشان می آید که در بهشت زهرا،که آخر دنیا است دست به این کارها میزنند.
خاطره خوبی از خدمت کردن در اینجا داری؟
اینجا هر چیزی که می بینیم غم و غصه است. چه خاطره خوبی؟ همه اش با مرده ها و خانواده های آنها سر و کار داریم.همه هم عصبانی هستند و زیاد با ما همکاری نمی کنند.من دوست دارم از همین جا به همه مردمی که سر و کارشان به اینجا می افتد بگویم که ما را مثل فرزندان خودشان حساب کنند. وقتی جلوی آنها را می گیریم و از ورودشان به بهشت زهرا در ساعاتی غیر معقول خودداری می کنیم عصبانی نشوند و بد و بیراه نگویند.این کار فقط به خاطر امنیت خودشان است.
به خاطر امنیت خودشان؟
منظورم این است که ممکن است هر اتفاقی برای آنها پس از ورود به بهشت زهرا بیفتد.ما که نمی دانیم چه می شود.شاید آنها هم توهم بزنند و شاید هم با کسی درگیر شوند.ممکن است دزدها از بالای میله ها به داخل آمده باشند و برای آنها مشکل ساز شوند.
دزدها؟ چه کسی به اینجا می آید تا دزدی کند؟اصلا مگر چیزی برای دزدیدن هست؟
آلومینیوم های دور قبور؛بهترین چیزی است که آنها به راحتی حملش می کنند و می برند.شاید باور نکنید اما آنها به چیزی رحم نمی کنند.ترفند برخی از آنها این است که کمین می کنند و وقتی خانواده ها از کنار قبرها بلند می شوند دسته گلی را که برای مرده خود آورده اند را می دزدند و دوباره آن را می فروشند.هر چیز به درد بخوری که باشد را می برند و می فروشند.به همین دلیل است که می گویم این آدم ها ممکن است در بهشت زهرا با کسانی که ما در ساعات غیر معمول اجازه ورودشان را می دهیم برخورد کنند و هزار و یک اتفاق دیگر...
خاطره خوب که برایمان تعریف نکردی، از خاطرات بد اینجا بگو.خاطراتی که ربطی به ترس و این جور چیزها نداشته باشد.
نمی شود اسمش را گذاشت خاطره، بلکه عذاب است. ما اینجا سرباز هستیم و در بدترین شرایط داریم خدمت می کنیم برخی از مسئولان ما وقتی می خواهند سربازان را تنبیه کنند به آنها می گویند که غسالخانه را تمیز کنید. هر کسی جرات این کار را ندارد. خود من تا به حال پایم را آنجا نگذاشته ام. واقعا سخت است که وارد آنجا شوی. البته من کسی ازسربازان را ندیده ام که این کار را انجام بدهد. فکر می کنم فقط برای ترساندن است.
حرفی مانده که بزنی؟
نه،فقط به دوستانت زنگ بزن و بگو زودتر بیایند تا برای من دردسر نشود.نمی خواهم مشکلی پیش بیاید تا مجبور به شستن غسالخانه شوم.البته دروغ گفتم چون با همه شجاعتی که دارم می ترسم این کار را انجام بدهم!
منبع:آفتاب
طبقه بندی: اخبار