یک بنــد انگــشت - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


تیربار ژسه

توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟

پسر گفت: «شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟»

وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛

تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛

بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!

گفت: «ناراحت انگشتم نیستم؛

از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم!»

کتاب نوجوان / مجموعه آسمان مال آن هاست/ ص66






نوشته شده در تاریخ جمعه 91 فروردین 11 توسط محمد
طبقه بندی: دینی


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید