حمله به خانه صدیقه ی کبری از دیدگاه اهل سنت(قسمت2) - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


4 . ابن قتیبه دینوری (212-276هـ) :
وإن أبا بکر رضی الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه ، فبعث إلیهم عمر ، فجاء فناداهم وهم فی دار علی ، فأبوا أن یخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذی نفسه عمر بیده . لتخرجن أو لأحرقنها علی من فیها ، فقیل له : یا أبا حفص ، إن فیها فاطمة ؟ فقال : وإن
فی روایة أن عمر جاء إلى بیت فاطمة فی رجال من الأنصار ونفر قلیل من المهاجرین .

الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الشیری - ج 1 - ص 30 .
ابی بکر به دنبال عده ای که حاضر نشده بودند با او بیعت کنند بود همان افرادی که نزد علی ( علیه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسید آنان را صدا کرد، ولى آنها اعتنایى نکرده و از خانه خارج نشدند. عمر هیزم خواست و گفت:
و الذى نفس عمربیده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فیها .



به همان خدایى که جان عمر در دست اوست، سوگند یاد مى کنم که بیرون بیایید و گرنه خانه را با کسانى که در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(علیها السلام) در این خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!
در روایت دیگری آمده است : عمر با عده زیادی از انصار و افراد کمی از مهاجرین درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمده بود .
«ابن قتیبه» مى افزاید:
... فاطمه(علیها السلام) چون صداى آن ها را شنید ، با صداى بلند ندا کرد:
یا ابت یا رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ... .
الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج1، ص 30 .
اى پدر! اى رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلم‌ها) که از (عمر) بن خطاب و (ابوبکر) ابن ابى قحافه دیدیم...
انتساب کتاب الإمامة والسیاسة به ابن قتیبه :
برخی از وهابیون ، در انتساب کتاب الإمامة والسیاسة به ابن قتیبه اشکال می‌کنند و از این طریق می‌خواهند روایاتی را که وی در کتابش آورده و حقایقی را که آشکار کرده است ، از اعتبار بیندازند . که در جواب می‌گوییم :
اولاً : این کتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتیبه دینورى» در مصر و سایر کشورها چاپ شده و حتی چندین نسخه خطى از این کتاب در سراسر دنیا ؛ از جمله در کتابخانه هاى مصر ، پاریس ، لندن ، ترکیه و هند موجود است ؛
ثانیاً : بسیارى از علماى اهل سنت ؛ حتی از علماء و بزرگان معاصر آن‌ها ، به تألیف این کتاب و صحت انتساب آن به ابن قتیبه تصریح داشته و در نقل روایات تاریخى به آن استناد کرده اند . ما به جهت اختصار به اسامی چند تن از بزرگان اهل سنت اشاره می‌کنیم :
1. ابن حجر هیثمى در کتاب تطهیر الجنان و اللسان .
تطهیر الجنان و اللسان ، ابن حجر هیثمى ، ص72 .
2 . ابن عربى متوفاى 543 هـ در کتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبى از این کتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتیبه» تصریح دارد.
العواصم من القواصم، ابن عربى، ص248.
3 . نجم الدین عمر بن محمد مکى مشهور به «ابن فهد» در کتاب «اتحاف الورى باخبار ام القرى» در ذکر حوادث سال 93 هـ مى نویسد :
و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة فی کتاب الامامة و السیاسة...»
اتحاف الورى باخبار ام القرى، ابن فهد، حوادث سال 93 ه .ق .
و سپس حکایت دستگیرى «سعیدبن جبیر» را به نقل از آن کتاب ذکر مى کند .
4 . قاضى ابوعبدالله تنوزى معروف به «ابن شباط» در کتاب «الصلة السمطیه» .
الصلة السمطیه، ابن شباط، فصل دوم، باب 34 .
5 . تقى الدین فاسى مکى در کتاب «العقد الثمین» .
العقد الثمین ، تقى الدین فاسى مکى ، ج6 ، ص72.
6 . شاه سلامة الله در کتاب «معرکة آراء» .
معرکة الآراء ، شاه سلامة الله ، ص126 .
7 . جرجى زیدان در کتاب «تاریخ آداب اللغة العربیة» مى نویسد :
الامامة و السیاسة، هو تاریخ الخلافة و شروطها بالنظر الى طلابها من وفاة النبى الى عهد الامین و المأمون، طبع بمصر سنة 1900 و منه نسخ خطیة فی مکتبات باریس و لندن .
تاریخ آداب اللغة العربیة، جرجى زیدان، ج2، ص171.
8 . فرید وجدى در کتاب «دایرة المعارف القرن العشرین» مى نویسد:
اورد العلامة الدینورى فی کتابه الامامة و السیاسة...
دایرة المعارف القرن العشرین، فرید وجدى، ج2، ص754.
و باز در جایى دیگر مى نویسد :
... کتاب الامامة و السیاسة لابى محمد عبدالله بن مسلم الدینورى المتوفى سنة 270 ه .
همان ، ص749 .
ثالثاً : عده اى از بزرگان اهل سنت علیرغم قبول صحت انتساب این کتاب به « ابن قتیبه » و تأیید حقایق تلخ و ناگوارى که در آن از تاریخ صدر اسلام نقل شده ، بر او ایراد گرفته اند که چرا وى به وظیفه پرده پوشى و سانسور حقایق و تحریف تاریخ عمل نکرده است ! آن ها اظهار داشته اند که او نیز همچون دیگران مى بایست از نقل این حقایق خوددارى مى کرد !!
ابن عربى در کتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد :
و من اشد شیئ على الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن قتیبة فلم یبق و لم یذر للصحابة رسماً فی کتاب الامامة و السیاسة ان صحّ عنه جمیع ما فیه .
العواصم من القواصم ، ابن عربى ، ص248 .
از سخت ترین و ناگوارترین امور در جامعه ، یکى اندیشمند ناآگاه و دیگرى بدعت گذار حیله گر است ؛ اما اندیشمند ناآگاه همچون ابن قتیبه است که در کتاب «الامامة و السیاسة» رسم [پرده پوشى ] را در مورد صحابه مراعات نکرده ؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحیح باشد ( و از پسرش نباشد ، که در این صورت اشکال بر پسر او وارد است ، زیرا بسیاری از روایات از پسر او نقل شده است ) .
البته روایت پسر او از او اشکالی ندارد ، زیرا در کتاب احمد بن حنبل بیشتر روایات را پسر او از وی نقل می کند .
شایان ذکر است که اهل سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهاى سوء صحابه سکوت ، کتمان و پرده پوشى کنند .
ابن حجر هیثمی می‌نویسد :
صرح ائمتنا و غیرهم فی الاصول بأنه یجب الامساک عمّا شجر بین الصحابة.
پیشوایان ما و دیگر فِرَق تصریح دارند که بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگیری هاى میان صحابه اجتناب کنند .
وقتى خوددارى از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد ، اجتناب از نقل ظلم ها و تعدیات و صدماتى که به حضرت على ، صدیقه شهیده و سایر اهل بیت (علیهم السلام) روا داشته اند در نزد آن ها به طریق اولى واجب است .
ابن حجر هیثمى سپس در مورد «ابن قتیبه» و کتابش اظهار مى دارد :
... مع تألیف صدرت من بعض المحدثین کابن قتیبه مع جلالته القاضیه بأنه کان ینبغى له ان لایذکر تلک الظواهر، فإن أبى الاّ أن یذکرها فلیبین جریانها على قواعد اهل السنة...
الصواعق المحرقة ، ص93 .
نظر به کتاب هایى که بعضى از محدثان والامقام همانند ابن قتیبه [در حوادث صدر اسلام ] نوشته اند ، شایسته این بود که وى از ذکر جزییات حوادث اجتناب مى نمود ، و چنانچه ناچار از نقل آن ها بوده ، مى بایست جریان این حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعدیل و تبیین مى نمود.
ابن حجر ، حتى سکوت و اجتناب را هم کافى نمى داند ؛ بلکه توصیه به «تحریف» و «تعدیل» حوادث تاریخى مى کند!
آیا شما از این پیشنهاد و توصیه «ابن حجر» چیزى جز «جواز تحریف تاریخ» استنباط مى کنید ؟
5 . محمد بن جریر طبری (310هـ) :
عن زیاد بن کلیب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفیه طلحة والزبیر ورجال من المهاجرین فقال: واللّه لأحرقنّ علیکم أو لتخرجنّ إلى البیعة»، فخرج علیه الزبیر مصلتاً بالسیف فعثر فسقط السیف من یده فوثبوا علیه فأخذوه.
تاریخ الطبرى ، ج2 ،‌ ص443.
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى که گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى کشم مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند.
بررسی سند روایت :
طبری ، روایت را با این سند نقل می کند :
حدثنا ابن حمید ، قال : حدثنا جریر ،عن مغیرة ، عن زیاد بن کلیب .
حمید بن محمد :

مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می‌نویسد :
و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبى یقول : لا یزال بالرى علم ما دام محمد بن حمید حیا .
عبدالله فرزند احمد بن حنبل می گوید: از پدرم شنیدم که می گفت : تا زمانی که محمد بن حمید زنده بود ، علم در ری باقی بود .
قال عبد الله : حیث قدم علینا محمد بن حمید کان أبى بالعسکر فلما خرج قدم أبى و جعل أصحابه یسألونه عن ابن حمید ، فقال لى : مالهؤلاء یسألونى عن ابن حمید .
قلت : قدم ها هنا فحدثهم بأحادیث لا یعرفونها . قال لى : کتبت عنه ؟ قلت : نعم کتبت عنه جزءا . قال : اعرض على ، فعرضتها علیه ، فقال : أما حدیثه عن ابن المبارک و جریر فهو صحیح ، و أما حدیثه عن أهل الرى فهو أعلم .

ونیز می گوید : وقتی که محمد بن حمید به نزد ما آمد ، پدرم در لشکرگاه بود ؛ و وقتی که او رفت پدرم به شهر بازگشت ؛ پس شاگردان او در مورد ابن حمید از او سوال کردند ؛ پدرم به من گفت : چه شده است که ایشان در مورد ابن حمید از من سوال می کنند ؟ گفتم : به اینجا آمده بود و برای ایشان روایاتی نقل کرد که ایشان تاکنون نشنیده بودند ؛ پدرم گفت : از او چیزی نوشته ای ؟ پاسخ دادم : آری ؛ یک دفتر از او روایت نوشته ام ؛ گفت : بیاور تا آن را ببینم ؛ و وقتی دید گفت : روایت او از ابن مبارک و جریر صحیح است ؛ و اما روایت او از اهل ری ، خود او دانا تر است ( من در این زمینه اطلاعی ندارم)
و قال أبو قریش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن یحیى الذهلى : ما تقول فى محمد بن حمید ؟ قال : ألا ترانى هو ذا أحدث عنه .
... به محمد بن یحیی ذهلی گفتم : نظر تو در مورد ابن حمید چیست ؟
پاسخ داد : آیا ندیده ای که من از او روایت می کنم ؟

قال : و کنت فى مجلس أبى بکر الصاغانى محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حمید . فقلت : تحدث عن ابن حمید ؟ فقال : و ما لى لا أحدث عنه و قد حدث عنه أحمد بن حنبل و یحیى بن معین .
... در مجلس ابو بکر صاغانی محمد بن اسحاق بودم ؛ پس گفت : محمد بن حمید برای ما روایت کرد که ...؛ به او گفتم از ابن حمید روایت می کنی ؟ گفت : چه ایرادی دارد وقتی احمد بن حنبل و یحیی بن معین از او روایت نقل کرده اند ؟
و قال أبو بکر بن أبى خیثمة : سئل یحیى بن معین عن محمد بن حمید الرازى فقال : ثقة . لیس به بأس ، رازى کیس .
... از یحیی بن معین در مورد او سوال شد ؛ در پاسخ گفت : مورد اطمینان است و ایرادی در او نیست ، زیرک و از اهل ری است .
و قال أبو العباس بن سعید : سمعت جعفر بن أبى عثمان الطیالسى یقول : ابن حمید ثقة ، کتب عنه یحیى و روى عنه من یقول فیه هو أکبر منهم .
تهذیب الکمال ، ج25 ، ص100 .
... از جعفر بن عثمان طیالسی شنیدم که می گفت : ابن حمید مورد اطمینان است ؛ یحیی از او روایت کرده است و کسی از او روایت کرده است که از مشهور است از همه ایشان ( روات ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل) .
جریر بن عبد الحمید بن قرط الضبی :
وی از راویان صحیح بخاری و مسلم است و در وثاقت وی شک و شبهه‌ای نیست . مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می‌نویسد :
و قال محمد بن سعد : کان ثقة کثیر العلم ، یرحل إلیه .
و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلى : حجة کانت کتبه صحاحا .

تهذیب الکمال ، ج4 ، ص544 .
محمد بن سعد : او مورد اطمینان و دارای علم زیادی بود که مردم به سوی او سفر می کردند .
... او حجت بود و همه کتاب هایش صحیح .

مغیرة بن مقسم ضبی :
وی نیز از راویان بخاری و مسلم است . مزی در تهذیب الکمال در باره وی می‌گوید :
عن أبى بکر بن عیاش : ما رأیت أحدا أفقه من مغیرة ، فلزمته .
و قال أحمد بن سعد بن أبى مریم ، عن یحیى بن معین : ثقة ، مأمون .
قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى ، فقلت : مغیرة عن الشعبى أحب إلیک أم ابن شبرمة عن الشعبى ؟ فقال : جمیعا ثقتان .
و قال النسائى : مغیرة ثقة .

تهذیب الکمال ، ج28 ، ص400 .
ابو بکر عیاش : کسی را داناتر از مغیره ندیدم که بخواهم با او همراه شوم .
یحیی بن معین : او مورد اطمینان و امین است .
ابن ابی حاتم : از پدرم سوال کردم که آیا روایت مغیره از شعبی برای تو دوست داشتنی تر است یا روایت شبرمه از شعبی ؟ گفت : هر دو مورد اطمینانند.
نسایی : مغیره مورد اطمینان است.
زیاد بن کلیب :
وی نیز از راویان صحیح مسلم ، ترمذی و ... است . مزی در تهذیب الکمال در ترجمه وی می گوید :
قال أحمد بن عبد الله العجلى : کان ثقة فى الحدیث ، قدیم الموت .
و قال النسائى : ثقة .
و قال ابن حبان : کان من الحفاظ المتقنین ، مات سنة تسع عشرة و مئة .
تهذیب الکمال ، ج9 ،‌ ص506 .
عجلی : او در روایت مورد اطمینان بود ولی زود از دنیا رفت .
نسایی : او مورد اطمینان است .
ابن حبان : او از حافظان ثابت قدم بود ، در سال 109 از دنیا رفت .

6 . مسعودی شافعی (345هـ) :
فهجموا علیه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه کرهاً ، وضغطوا سیّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .
اثبات الوصیة ، ص143.
به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بیرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گردید .
تقی الدین سبکی در کتاب الطبقات الشافعیة نام او را در زمره علمای شافعی مذهب می آورد ؛ از این رو ،‌اشکال شیعه بودن وی مردود است .
الطبقات الشافعیة ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احیاء الکتب العربیة .
7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :
ابن عبد ربّه در العقد الفرید می‌نویسد :
الذین تخلّفوا عن بیعة أبی بکر: علىّ والعباس، والزبیر، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبیر فقعدوا فى بیت فاطمة حتّى بعث الیهم أبو بکر عمر بن الخطاب لیخرجوا من بیت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة فخرج علی حتى دخل على أبی بکر .
العقد الفرید، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .
ابوبکر به عمر بن خطاب مأموریت داد که برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت کردند و از بیرون آمدن خوددارى کردند، با آنان جنگ کن. عمر با شعله آتشى که همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(علیها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حرکت کرد. فاطمه(علیها السلام)گفت: یابن الخطاب اجیت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر این که به آنچه امت در آن داخل شده اند (بیعت با ابوبکر) شما هم داخل شوید ... .
8 . ابن عبد البر قرطبی (368 -463هـ) :
ابن عبدالبر قرطبى می گوید :
 فقالت لهم: إن عمر قد جاءنی وحلف لئن عدتم لیفعلن وایم الله لیفین بها
الاستیعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شیبه، ج8، ص572 .
پس فاطمه به ایشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اینجا آمدید قسم به خداوند که چنین و چنان می کنم . و قسم به خدا که وی چنین خواهد کرد .
9 . مقاتل بن عطیة (505هـ) :
ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارحاب و السیف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(علیهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(علیها السلام) و احرق باب الدار .
الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطیه ، ص160 و 161 که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ .
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (علیها السلام) فرستاد ، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد ... .
10 . شهرستانی (548هـ) :
فقال أی النظام إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت الجنین من بطنها وکان یصیح أحرقوا دارها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی ، وفاطمة ، والحسن ، والحسین ، انتهى وفی ذیل الصفحة زیادة هذه الکلمة ( ألقت المحسن من بطنها ) .
الملل والنحل للشهرستانی المتوفى سنة 548 ، ص 83 .
نظام گفته است که عمر در روز بیعت به شکم فاطمه ( علیها السلام) ضربه زد که منجر به سقط شدن نوزاد وی از شکمش شد . و فریاد می زد این خانه را با هر که در آن است به آتش بکشید ؛ و در خانه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین کسی نبود .
11 . ابن أبی الحدید شافعی (655هـ) :
عن سلمة بن عبد الرحمان قال: فجاءعمر الیهم فقال: «والذى نفسى بیده لتخرجنّ إلى البیعة أو لأحرقنّ البیت علیکم .
شرح نهج البلاغه ، ج1 ، ص164 .
عمر به نزد ایشان آمد و گفت : قسم به کسی که جانم در دست اوست یا برای بیعت بیرون می آیید و یا خانه را بر سر شما به آتش می کشم .
ابن خلکان ، در باره مذهب ابن أبی الحدید می‌گوید :
283 - عز الدین ابن أبی الحدید : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحمید بن أبی الحدید کاتب فاضل أدیب ذو فضل غزیر وأدب وافر وذکاء باهر، خدم فی عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها کتابة دیوان الزمام. تأدب على الشیخ أبی البقاءالعکبری ثم على أبی الخیرمصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الإمام الشافعی وقرأعلم الأصول، وکان أبوه یتقلد قضاء المدائن، وله کتاب العبقری الحسان فی علم الکلام والمنطق والطبیعی والأصول والتاریخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
وفیات الأعیان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 .
... او از کسانی بود که به فقه امام شافعی مشغول بود ....
نویسنده فوات الوفیات اینگونه می گوید :
عز الدین ابن أبی الحدید :عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید، عز الدین المدائنی المعتزلی الفقیه الشاعر....ومن تصانیفه ..... وشرح نهج البلاغة فی عشرین مجلد . در حاشیه رقم 1 می گوید : وقال فیه ابن الشعار: ((خدم فی عدة أعمال سواداص وحضرة آخرها کتابة دیوان الزمام، تأدب على الشیخ أبی البقاء العکبری ثم على أبی الخیر مصدق ابن شبیب الواسطی، واشتغل بفقه الإمام الشافعی وقرأ الأصول ، وکان أبوه یتقلد قضاء المدائن))
فوات الوفیات ج2، ص 259، ذیل ترجمه عز الدین ابن أبی الحدید .
... او از کسانی بود که به فقه امام شافعی مشغول بود ....
12 . ابن تیمیه حرانی (728هـ) :
وی بعد از نقل سخن علامه حلی رضوان الله تعالی که گفته بود :
وهذا یدل على إقدامه علی بیت فاطمة عند اجتماع أمیر المؤمنین والزبیر وغیرهما فیه .
و این (شواهد گذشته) دلالت دارد که هنگامی که امیر مومنان و زبیر و غیر او در خانه فاطمه گرد آمدند ، او ( عمر ) بر این خانه هجوم آورد .
عمل خلیفه اول را در هجوم به خانه صدیق طاهره سلام الله علیها ، این گونه توجیه می‌کند :
وغایة ما یقال إنه کبس البیت لینظر هل فیه شیء من مال الله الذی یقسمه وأن یعطیه لمستحقه ...
منهاج السنة ، ج4 ، ص220 .
نهایت جوابی که داده می شود آن است که عمر به زور وارد خانه شد تا ببیند آیا چیزی از بیت المال دراین خانه است تا آن را گرفته و بین مستحقان قسمت کند !!! .
باید از ابن تیمیه و طرفدارانش سؤال کرد که چگونه می‌شود که در خانه سرور زنان اهل بهشت ، مالی باشد که آن حضرت از تقسیم آن در بین مستحقانش خودداری کرده باشد ؟!
آیا این توهین صریح به دختر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نیست ؟






نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91 فروردین 17 توسط محمد
طبقه بندی: حضرت زهرا س


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید