تاریخچه پیدایش دولت نا مشروع اسرائیل - رهبرم سید علی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                           رهبرم سید علی


   بزرگ‏ترین دولت استعمارگر یعنی انگلستان ،در ابتدای قرن 16 میلادی ، سعی کرد برای جلوگیری از نفوذ روزافزون آلمان که همچون سرعت‏ برق سراسر دنیا را فرا می‏گرفت سدّی از انسانها ، مقابل اینکشور به‏ وجود آورد و برای رسیدن به این هدف بزرگ در برقرار نمودن ارتباط با کشورهایی مانند هلند، بلژیک ، اسپانیا ، پرتغال و ایتالیا کوشش‏ فراوانی نمود تا اینکه بالاخره توانست در سال 1907 میلادی‏ کنفرانسی از بزرگ‏ترین سیاستمداران این کشورها تشکیل دهد .

 مرگ بر اسراییل

   این کنفرانس بیش از یک هفته به طول انجامید و در پایان‏ اعلامیّه‏ای به این مضمون صادر نمود:

   «بزرگ‏ترین خطری که ممکن است متوجّه غرب شود بیرون رفتن‏ سواحل دریای مدیترانه از دست انگلستان است . این دریا حلقه‏ اتّصال شرق و غرب است که در دست مسلمانان می‏باشد ، مسلمانانی که ملّت واحدی هستند و دارای زمینه ای وسیع و منابع‏ سرشاری نیز می‏باشند . ممکن است این ملّت بزرگ به پا خواسته و خود را از قید اسارت آزاد سازد ، به همین دلیل به کشورهای بزرگ‏ توصیه می‏شود این ملّت واحد را متلاشی نموده و از اتّحاد و بیداری‏ آنها جلوگیری نمایند که اوّلین مرحله آن جدا نمودن آفریقا از آسیا و از بین بردن هر گونه اتّحادی میان این دو قاره است».

 

  این نخستین عاملی بود که دولتهای استعمارگر را به فکر ایجاد یک دولت کاملا مختلف نسبت به سایر دولتها ، آن هم کنار دریای‏ مدیترانه انداخت ولی این مطلب تنها دلیل وجود اسرائیل نیست‏ زیرا عامل دیگری نیز به نام دین در این امر سهیم بود.

 

   ریشه‏ های عامل دوم را حدود سه هزار سال پیش یعنی دقیقا درسالی که یهود از فلسطین خارج شدند باید جستجو کرد، سالی که‏ آنها در فراق فلسطین گریه و زاری کردند که «حائط مبکی» شاهدی‏ است بر این گفتار، دیواری که در بیت‏ المقدس ناظر گریه و زاری های‏ بسیاری از یهود بوده و آخرین آن گریه ‏های شوقی بود که از نخست ‏وزیر، علما و سران یهود پس از شکست مسلمانان ، نزد آن‏ شنیده شد .          

 

       بن گوریون ، نخست وزیر پیشین اسرائیل می‏گوید:

   هیچ احتیاجی به ذکر نام اسرائیل در تاریخ نیست زیرا ما این‏ دولت را از هزارها سال پیش در قلبهای خود بنا کرده و نام «اسرائیل» را از دوره «یسوعا» بر این شهر نهاده‏ایم، در تاریخ نیز نام آن موجود است که همان شهرهای «یهوذا» می‏باشد . وقتی ما از این شهر بسیار کوچک خارج شدیم آن را در اعماق قلبهایمان جای داده و تاکنون‏ نام هر یک از کوهها ، درّه‏ها و خیابانهای آن را در ذهن داریم .

 

   سال 117 میلادی بود که «بارکوخیا» بنی‏اسرائیل را برای تأسیس‏ دولتی در فلسطین جمع نمود که عاقبت به پیروزی نرسید و این آرزو را به گور برد.

   پس از آن حرکتهای مسلحانه برای تأسیس دولتی در این منطقه‏ انجام شد ولی هیچ یک به پیروزی نرسیدند ، تا زمانی که در سال‏ 1897 میلادی در شهر «بال» کنفرانسی به ریاست تئودور هرتصل تشکیل شد تا بتوانند اوّلین گامها را برای ایجاد چنین دولتی بردارند.

 

   هرتصل در کتابی به نام «دولت یهود» که در سال 1895 میلادی به‏ رشته تحریر درآورد از یهود درخواست نمود که دولتی در فلسطین یا آرژانتین تأسیس کنند.

   این کتاب که سر و صدای زیادی در جهان آن روز به پا کرد توانست هرتصل را متوجّه این مطلب کند که این پیشنهاد موافقان‏ زیادی دارد، به همین دلیل بی ‏درنگ به ترکیه سفر نمود و از سلطان‏ عبدالحمید درخواست نمود در مقابل دریافت یک مبلغ هنگفت به‏ یهود اجازه ورود به فلسطین را بدهد .

 

   عبد الحمید پیشنهاد وی را رد کرد و هرتصل به انگلستان متوسّل شد و این کشور را راضی کرد که صحرای سینا را در اختیار آنها قرار دهد ، در نتیجه چند مهندس یهودی با همکاری مهندسین انگلیسی برای‏ بررسی اوضاع به صحرای سینا رهسپار مصر شدند ولی به دلیل‏ شن ‏زار بودن زمینهای این صحرا از آن صرف‏نظر نموده و برای‏ استعمار فلسطین ، نقشه ‏های جدیدی طراحی نمودند .

 

   دقیقا در چنین شرایطی جنگ جهانی اوّل شروع شد و نگرانی‏ عجیبی جهان و به خصوص یهود را فرا گرفت . این جنگ که نسبت به انگلستان بسیار وحشتناک به نظر می‏رسید ، نوید بسیار درخشنده‏ای به یهود می‏داد ، به همین دلیل زمانی که‏ رهبران انگلیسی از ترس ، خواب به چشم خود نمی‏دیدند یهود در کمال آرامش و خوشحالی به سر می‏بردند زیرا سعی انگلستان بر این‏ بود که آمریکا را داخل جنگ کند تا بتواند جبهه خود را تقویت نماید ولی به دلیل اینکه سیاست آمریکا توسط یهود اداره می‏شد انگلستان‏ برای رسیدن به هدف خود احتیاج شدیدی به یهود پیدا کرد .

 

   یهود نیز برای چنین روزی دقیقه شماری می‏کرد فرصت را غنیمت‏ شمرده ، متعهّد شد در مقابل تشکیل دولتی برای یهود در فلسطین‏ توسط انگلستان ، آنها نیز به هر قیمتی آمریکا را داخل جنگ کنند.

 

   «جیرالدکی سمیث»می‏گوید:

   بدون شک تنها کسی که توانست آمریکا را وارد جنگ کند ، صهیونیسم بود . نقشه این دسیسه بزرگ نیز در خانه بسیار کوچکی که‏ در حومه شهر لندن قرار داشت توسط آقای جیمس مالکولم  برنامه‏ریزی و سرانجام به پیروزی رسید که با این عمل دو پیروزی‏ به دست آمد یکی برای یهود و دیگری برای انگلستان .

 

   جیمس مالکولم در خاطرات خود می‏نویسد:

   من در مورد وارد شدن آمریکا به جنگ جهانی اوّل ، نقش مهمّی‏ را ایفا کردم و با سفرهای مختلفی که به آمریکا ، فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی داشتم و مقاله‏های مفصّلی که در مجله تایمز لندن‏ و روزنامه‏های آمریکا نشر نمودم ، توانستم نظر رهبران این کشورها را به یهود جلب کنم . از سوی دیگر رابطه‏ های بسیار دوستانه ‏ای با رؤسای یهود در آمریکا و رهبران سیاسی این کشور برقرار کردم که‏ سرانجام در بهار سال 1917 میلادی آمریکا را وارد جنگ نمودم .

 

   در این هنگام آقای  حاییم وایزمن ، رهبر صهیونیستها ، آقایان‏   رو چیلد ، لوید جورج ، وینستون چرچیل و بالفور را تحت فشار قرار داد که فورا عهدنامه‏ای جهت حکومت یهود در فلسطین صادر کنند ، انگلستان که از قبل وعده چنین عهدنامه‏ای را به آنها داده بود به‏ وزارت جنگ کشورش دستور داد صورت این عهدنامه را طوری‏ تنظیم نماید که یهود را راضی کرده و در مقابل عواطف و احساسات‏ عرب را تحریک نکند .

 

   مالکولم در ادامه می‏نویسد:

   من قبل از ثابت شدن و نوشتن این عهدنامه با مارشال حداد پاشا نماینده شریف حسین پادشاه عربستان ملاقات کرده ، موضوع‏ را اینگونه شرح دادم :  

   می‏دانید که با کناره‏گیری آمریکا از این جنگ ما هر دو ضرر می‏بینیم اکنون که رؤسای یهود و صهیونیستها حاضر شده‏اند در مقابل عهدنامه‏ای که یهود را حاکم جزیی از فلسطین می‏داند ، آمریکا را وارد این جنگ نماید ... خواهش من از شما این است که در این مورد از هرگونه تحریک‏ عواطف و احساسات مردم جلوگیری نمایید .

منبع:اقالیم قبله






نوشته شده در تاریخ شنبه 91 فروردین 19 توسط محمد
طبقه بندی: مرگ بر اسراییل


با کلیک بر روی 1+ ما را در گوگل محبوب کنید